جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
آن دو به کوهی طلایی رسیدند و ایستادند. استاد "یوان گوان" گفت، "ما رسیدیم! آمیتابا بودا درست روبروی توست. میتوانی او را ببینی؟" "کوان جینگ" درحالیکه گیج شده بود سرش را تکان داد. "چیزی نمیبینم." "یوان گوان" لبخندی زد و پاسخ داد، «تو زیر انگشت پای آمیتابا بودا ایستادهای.»